داستان ♥♥قربانی سرنوشت♥♥قسمت 4
داستان ♥♥قربانی سرنوشت♥♥قسمت 4

کاترین یهو برگشت و آیاتو رو دید:

آیاتو:تو باید همون دختره رقت انگیز باشی.نه؟

کاترین:چی؟

بعد آیاتو گوشیشو ازش گرفت«زورگو»

کاترین:هی!!!

آیاتو:تو خیلی خنگ تر از اون چیزی هستی که فکرشو میکردم!!

کاترین:ببین نمیدونم کی هستی اما باید با من دست رفتار کنی.فهمیدی؟حالا گوشی رو رد کن بیاد!!

آیاتو:اگه نخوام؟

کاترین:بد میبینی جوجه فُکُلی.

آیاتو یقه ی کاترینو محکم گرفت:

آیاتو:حرفتو پس بگیر!

کاترین:عمرا!!

آیاتو تا اومد گازش بگیره لایتو عینه جن اونجا ظاهر شد:

لایتو:اوه آیاتو اینجا چه خبره؟بازم یه طعمه ی دیگه؟

آیاتو:آره یه طعمه ی دیگه مثل همیشه مال منه.

لایتو:مال تو؟

کاترین:من مال هیچ کس نیستم.

آیاتو:تو خفه.

کاترین:منو ببخش!!

آیاتو:به خاطر چی؟

کاترین:به خاطر این!!!!!!

بعد دسته آیاتو رو گاز گرفت و رفت پشت لایتو:

آیاتو:آی ی ی ی ی ی

لایتو برگشت و دست راست کاترینو گرفت:

لایتو:شما باید کاترین باشین.

بعد دستشو بوسید«خود شیرین –___-».کاترین دستشو کشید:

کاترین:بله.اون وقت شما؟

لایتو:من لایتو ام

کاترین:آهان.من.....من فقط اومدم سوبارو رو ببینم.

لایتو:آه سوبارو زودتر از ما دست به کار شده و اون ماله خودش کرد.

آیاتو:تو روحش

کاترین:من فقط اومدم کلیدشو بهش بدم همین.

لایتو:خب باید صبر کنی.دنبالم بیا.

لایتو رفت سمت پذیرایی.کاترین اولش ایستاده بود تا چشمش خورد به آیاتو از اونجا رفت و رفت دنبال لایتو.وقتی نشست رو مبل کتشو در اورد:

کاترین:خب من باید چقدر صبرکنم.

لایتو:زیاد

کاترین:چقدر زیاد؟

لایتو میره کنار کاترین نشست و صورتشو نزدیک صورت کاترین کرد:

لایتو:خیلی زیاد

آیاتو:اهم اهم

لایتو صورتشو کشید عقب:

آیاتو:مطمئن باش انتقامم منتظرته.

کاترین:خب بهش بگو اون قدر منتظر باشه تا زیر پاش علف سبز شه.

لایتو:پس تو از اون دختر آروما نیستی.

کاترین:در برار پسرای پررو اصلا!!

آیاتو:منظورت منم دیگه آره؟

شو رو مبل دراز کشیده بود:

شو:خفه شید

کاترین:جان؟!؟!

شو:چرا همش شماها باید خواب نازنین منو بهم بزنین؟

آیاتو:چون دلمون میخواد.

کاترین:هوی منو با خودت جمع نزن.

آیاتو:منظورم لایتو بود.

کاترین:خیلی خوشحالم از این که با عوضی مثله تو جمع نخوردم

شو:چقدر حرف میزنین!!فکتون از آهنه؟

لایتو:شو بهتره یکم مودب تر باشی ما یه مهمون داریم.

شو:همون دختره؟

لایتو:بله.

کاناتو:سلام عروسک خیمه شب بازی.

کاترین:جیـــــــــــــــــــــــــــــغ

کاناتو:نگاه کن تدی؟یکی دیگه.

کاترین:خواهش میکنم بگید چند نفرید؟

ریجی:6 نفر

کاترین:شما؟

ریجی:ریجی هستم.شما؟

کاترین:کاترین.

ریجی:چرا بدون اجازه اومدی اینجا؟

کاترین:اولا من فکر میکردم سوبارو اینجا تنها زندگی میکنه دوما من فقط میخواستم کلیدشو بهش بدم.همین!

کاناتو:تدی خیلی خوشحال میشه کلتو بکنه.

کاترین:منم خیلی خوشحال میشم چشماشو با چنگال دربیارم.

لایتو:اوه چه خشن!!

کاترین:فقط به سوبارو بگید بیاد.

کاناتو صورتشو نزدیک گردن کاترین کرد و گردنشو لیس زد:

کاناتو:وای این از پنکیک هم شیرین تره«منظورش یوییه»

لایتو هم گونشو لیس زد:

لایتو: ممممم آره.یه سوال یه دختر خشنی مثله تو چه طور میتونه این قدر خوشمزه باشه.

کاترین گونه و گردنشو پاک کرد:

کاترین:بس کنین دیگه!!

بعد بلند شد تا بره دنبال سوبارو که یهو سوبارو بالای پله طاهر شد:

سوبارو:این صدای جغجغه مانند کیه؟

کاترین:آم من!

سوبارو:کاترین؟تو نباید میومدی اینجا.

کاترین:خب تو کلیدتو تو مدرسه جا گذاشتیومنم گفتم برات بیارم.

سوبارو:این همه راهو اومدی تا گردنبند منو بدی؟

کاترین:آره.دوست واسه همین روزاست.

سوبارو:تو دوست من نیستی.

کاترین:اما تو دوست منی!!

لایتو:سوبارو خوش به حالت همچین دوست خشنی داری.

کاناتو:چقدر هم شبیه همن.

کاترین:هه هه هه

سوبارو:اینجا رو چه جوری پیدا کردی؟

کاترین:آمممم....خب........برای این که اینجا رو پیدا کنم مجبور شدم گوشیتو هک کنم.......شرمنده.

سوبارو:تو گوشی منو هک کردی؟

کاترین:فقط من نه...بانی هم کمکم کرد.

سوبارو از پله ها پایین اومد.اومد سمت کاترین.دستشوبرد سمتش.کلید تندی ازش گرفت:

کاترین:هوففف به خیر گذشت.خب من دیگه باید برم

کاترین رفت سمت در اما برگشت:

کاترین:اوه آیاتو...گوشی رو رد کن بیاد

آیاتو بلند شد و گوشی رو گرفت تو دستش:

آیاتو:مظورت اینه؟

کاترین رفت سمتش:

کاترین:آره ردش کن بیاد

آیاتو:خب اگه می خوایش بیا بگیرش.

کاترین:قد تو خیلی از من بلندتره و مطمئنم از من قوی تری خب باشه گوشیم مال تو.

کاترین تظاهر کرد که داره میره سمت در اما تندی برگشت و یه زیر پایی انداخت و آیاتو افتاد و کاترین تند گوشی بر داشت:

لایتو:اوه

کاناتو:ها ها ها مثلا برادر بزرگتر منی؟ها ها

کاترین:به این میگن حقه بازی عزیزم.بوم

لایتو:آفرین.واقعا باحال بود.وای دلم درد هاهاها

آیاتو:کوفت!!!!

لایتو:یه چیزی یادتون رفت

بعد کت کاترین رو برد براش:

کاترین:ممنون.من امشب به سه چیز پی بردم 1-اینجا ترسناکه 2-سوبارو خیلی بی اعصابه 3-تو راحت گول میخوری«اشاره به آیاتو»شب خوش

بعد از اونجا رفت و درو محکم بست و پیاده رفت خونش:

لایتو:وای عجب جیگری بود.

آیاتو:آره اما عمرش کوتاهه خیلی کوتاه.

کاناتو:نه آیاتو حیفه.اول بذار از یکم بچشم اون وقت هر کاری خواستی بکنی بکن

شو:خیلی پر حرفه.

ریجی:به نظرم دختر ساده ای نیست.یعنی مثل یویی نیست.

آیاتو:اسم اونو اینجا نیار.

سوبارو:بر عکس.تو مدرسه مثل یوییه.یه دختر ساکت و آروم....و همچنین ساده لوح.روز اولی که دیدمش دعوتم کرد خونش.

لایتو:اوه کوفتت بشه.الان اجازه ورود به خونشو داری.

آیاتو:گندت بزنن.

شو:البته اگه منم زودتر از هر کسی میرفتم سراغش و مخشو میزدم الان اجازه ورود به خونشو داشتم.

سوبارو:من باید برم بخوابم.صبح زود باید برم مدرسه.

لایتو:تو صبح میری دبیرستان.وای چه قدر رقت آور

سوبارو:آره همین دبیرستان رقت آور اجازه ورود به خونشو بهم داد.شب بخیر

خب تمومید.نظرررررررررررررر بدید

 

 


نظرات شما عزیزان:

روشنا
ساعت9:56---22 خرداد 1395
قربونت عزیزم
پاسخ:فدات^__^


روشنا
ساعت7:36---22 خرداد 1395
عالییییی بود آجی فقط ی سوال من نفهمیدم آیاتو که گفت:اسم یویی که نیار یعنی دوسش داره یا ازش متنفره

راستی این قسمتم عالی بود

و راستی من قراره کی بیام توی داستان وای خدا چقد ذوق دارم

قسمت بعدی لطفا که در خماریم خخ
پاسخ:آیاتو از یویی متنفره چون قبلا عاشقش بود اما یویی اون بلا رو سرشون اورد.تو قسمت 5 قرار بیای.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 22 خرداد 1395 ] [ 7:5 ] [ katrin ] [ ]
LastPosts